پرنده جان!
.
پرنده جان! چه کسی بال نازنین تو بسته
که رفته ای به کناری غریب و غمگن و خسته
گرفته ای و دل من ز انده تو گرفته
نشسته ای و دل من به ماتم تو نشسته
7
شکسته باد دودستش، گرفته باد دل او
کسی که سنگ زده پای کوچک تو شکسته
گسسته باد دلش از اميدو عشق هر آن كو
ز فوج همسفرانت تو را، ز بغض گسسته
از آن گروه پرنده، که بر بلندیِ آبی
چه مهربان چه صمیمی پرند دسته به دسته
+
گشوده ام پرت اينك، بپر به اوج که چون من،
مصیبتی است، گشوده پر و هنوز نرسته.
رضا افضلی یازدهم مهر 1351
(از مجموعه ی در شهر غمگرفته پائیز)
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
درباره این سایت