ز دام رَسته هزاران
/
/
به چارچوبِ زمان موريانه افتاده ست
هراسِ مرگ، به قلبِ زمانه افتاده ست
/
به هر كرانه روانند، بي هدف چون باد
ز دست هاي سواران دهانه افتاده ست
/
گلي ز تيغِ خزان جان به در نخواهد برد
كه باد مست، به دستش بهانه افتاده ست
/
به دوشِ كوه و دلِ دشت، لاله هاي كبود
چو زخمِ ماست كه بر پشت و شانه افتاده ست
/
ز پايداريِ اين باغ، بادِ خشم آگين
ز دستِ بي رمقش، تازيانه افتاده ست
/
چه جاي عيب گرفتن به باده خواري ما
كه پيرِ ميكده خود در ميانه افتاده ست
/
پرنده هاي پريزاد، گرم پروازند
چه غم به پنجة باد آشيانه افتاده ست
/
نويدِ صبح بهاران دوید، دردلِ باغ
كدام مرغ، به فكر ترانه افتاده ست
/
ز دام رَسته هزاران، به دانه دل ندهند
كه دامِ حيله در آن سوي دانه افتاده ست
/
سرودِ من به درختِ زمانه چون قلبي
ز رهگذارِ غريبي نشانه افتاده ست
رضا افضلی /8/63
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالبم
,افتاده ,ست ,ز ,زمانه ,رضا , ,افتاده ست ,دام رَسته ,ست به ,ز دام
درباره این سایت